معنی بیهوده پول خرج کردن

حل جدول

بیهوده پول خرج کردن

ولخرجی


خرج بیهوده

اتینا


مثل پول خرج کردن

سرکیسه را شل کردن

سر کیسه را شل کردن

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

خرج کردن

هزینه کردن، صرف کردن، پول پرداختن،
(متضاد) پس‌انداز کردن

لغت نامه دهخدا

خرج کردن

خرج کردن. [خ َ ک َ دَ] (مص مرکب) هزینه کردن. صرف کردن. (یادداشت بخط مؤلف). صرف نمودن. (ناظم الاطباء): بلیت هجر و اذیت فراق روح لطیف ایشان را تحلیل کند، بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند بعضی را بخارشکل بطریق آه از راه نفس بیرون آرد. (سندبادنامه ص 150). بی حدوث سببی و داعیه ٔ عذری بعزل او مثال دادن و نان او خرج کردن از مراسم سرداری و حق گزاری دور باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
چو بتوان راستی را درج کردن
دروغی را چه باید خرج کردن ؟
نظامی.
چندانکه کند بروز او خرج
دوران نکند بسالها درج.
نظامی.
آهی بشکنجه درج میکرد
عمری به امید خرج میکرد.
نظامی.
سخن باید بدانش درج کردن
چو زر سنجیدن آنگه خرج کردن.
نظامی.
بشادی شغل عالم درج میکن
خراجش میستان و خرج میکن.
نظامی.
خرج فراوان کردن کسی را مسلم است که دخل معین داشته باشد. (گلستان). کلمه ای چند بطریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم اﷲ تعالی در این کتاب درج کردیم و بعضی از عمر گرانمایه بر او خرج. (گلستان).
میراث پدر خواهی علم پدر آموز
کاین مال پدر خرج توان کردبیک روز.
سعدی (گلستان).
|| نفقه کردن. بخورد و خوراک رساندن امری:
یکی زهره ٔ خرج کردن نداشت
زرش بود و یارای خوردن نداشت.
سعدی (بوستان).
شکم صوفئی را زبون کرد و فرج
دودینار بر هر دوان کرد خرج.
سعدی (بوستان).
- خرج کردن چیزی، فروختن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- خرج کردن کسی، کنایه از هلاک کردن و کشتن. (آنندراج):
فریب جود فرومایگان مخور زنهار
که میکنند ترا خرج تا صلا بخشند.
صائب (از آنندراج).
- || فروختن او را، چون کسی اظهار حاجتی پیش آشنایی کند که توقع اعانتی از او دارد گویند مرا خرج کن یعنی بفروش و کار خود سرانجام ده. (آنندراج).
|| فروختن. || رفتن. || بیرون دویدن. || هجوم آوردن. (ناظم الاطباء).


خرج

خرج. [خ َ] (ع مص) بکار بردن پول، یعنی دادن پول و خریدن چیز. (یادداشت بخط مؤلف).


خرج تراشی کردن

خرج تراشی کردن. [خ َ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) برای تحقق امری بیش از حد لازم خرج کردن. خرج زیاده از لزوم برای امری نمودن.

فرهنگ فارسی هوشیار

پول خرج کن

(صفت) آنکه بسیار خرج کندخراج.


ول خرج

ولگسار هرزگسار (صفت) آنکه پول خودرا بیهوده خرج کند اسراف کار مسرف.

فارسی به عربی

خرج کردن

اصرف، انفق

فارسی به ایتالیایی

گویش مازندرانی

خرج

هزینه – خرج

معادل ابجد

بیهوده پول خرج کردن

1147

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری